دلنوشته از یک همکار محترم
به نام خدا
هرآنکه جانب اهل وفا نگه دارد خدایش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگربه حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد
سلام و درود بی پایان
چقدرسلام کردن ساده و آسان بود آن گاه که خداحافظی را نیاموخته بودم و اینک این بار
از برای خدا حافظی سلام چه دشوار است.
وقتی امروز این سطور را می نویسم 82 سا ل گذشته از یادم می گذرد. روزی که برای
نخستین بار قدم به دنیای زیبای مدرسه گذاشتم ، آموخته بودم که باید خدمت کنم و دیگر
هیچ.، فقط خوب باشم و بس .
آن روزها جوان بودم و پر از شوق و رویای بزرگ . آن گاه که به محل کارم میرفتم به
همه سلام می گفتم و درک کرده بودم که سلام یعنی یاری رساندن. یعنی گره از کار خلق
گشودن . همواره در این سالها به این نکته ایمان راسخ داشتم که بنده ی کوچکی هستم و
دست دعا به آسمان فراز می کردم که بارالها تو همیشه با مخلوقات خود سخن می گویی و
آنان از تو می خواهند تا گره از کارشان بگشایی . خدایا مرا وسیله و واسطه سخن گفتن
خود با مردم قرارده و بر من چنان رحمتی عطا فرما تا آنچه به صلاح توست به وسیله ی
من برای کسانی که به سویم می آیند میسر شود و شوق مرا برای انجام وظایفم افزون کن
تا همیشه لبخند رضایت را در چهره مراجعینم ببینم.
این سالها با تمام نشیب و فراز هایش گذشت با روزهای تلخ و شیرینش . همه را به یاد
دارم ،جایگاه و قدرتی بیش از آنچه که این روزها در حال ترکش هستم ، نخواستم اگر چه
میتوانستم .مهم عهدی بود که با خدا بسته بودم . قدرت بیشتر ، منصب بالاتر ، رتبه ی
بالاتر همگی بار مسئولیت انسان را افزون می کند. هیچگاه نخواستم مسئولیتی بپذیرم که از
عهده ام خارج باشد ونتوانم آنچنان که بایسته است کار خلق را راه بیاندازم و به جای آن که
من مقام بگیرم منص و مقام مرا بگیرد ، همچنان که از نزدیک دیدم که عده ای را مقام
گرفت و فراموش کردند که مقام در خدمت ادب و مردم است نه مردم در خدمت مقام.
82 سال تنها 82 بهار و زمستان نیست یک عمر است ، عمری که با همه ی دشواری
هایش درک کردم و از خدا خواستم که لحظه ای مرا به خود وا مگذارد.
امروز آنچه در ذهنم باقی مانده تماماً لحظه های خوشی است که در کنار همه ی همکاران
ودانش آموزانک داشته ام . لحظه های زیبایی که جوانی ام را پای آن گذاشتم تا انشاءاله
باقیات و صالحات برای این حقیر باشد از همین جا فرصت را مغتنم می دانم و از تمامی
همکاران و دوستان و فرزندانی که مرا می شناسند طلب حلالیت میکنم و خاضانه می
خواهم که چنانچه از بنده ناراحتی و دلخوری دارند به بزرگواری خودشان عفو نمایند و
برای این حقیر دعا نمایند ، که خداوند ارحم الراحمین است . می دانم دلم برای تک تک
روزهایی که با شما گذشت پر می کشد.
در پایان آرزوی سعادت و سلامت برای همه ی شما دارم و مایه امتنان است که گاهی بنده
را به یادی و دعای خیر مرهون لطف خویش سازید.
من بازم هم می گویم سلام . شما بخوانید:
» خداحافظ «
به نام خدا
به نام آن یکتایی که رحمان و رحیم است . به نام آن قادری که هستی بخش و خالق است
. به نام آن معبودی که انسان را آفرید و بر وجودش خلعت شعور و معرفت پوشاند . به
نام آن محبوبی که بین آدمیان انس و الفت برقرارکرد . به نام آن یاوری که دست هایمان را
گرفت و از ذلت و حقارت و ضلالت و گمراهی نجات داد . به نام آن عزیزی که به ابناء
بشر عزت بخشید . به نام آن ستّاری که بدی های ما را پوشاند . به نام آن رئوفی که
بهترین بندگانس را برای هدایت آدمیان فرستاد . فرستاد آن عزیزان پاک و پرتوان را جهت
شناخت خورشید و در این راه صعب و توانفرسا به آنان وعده یاریداد که هیچ کس به جز
یاری و لطف آن مهربان نمیتواند در نشیب و فراز زندگی دوام بیاورد.
آنان آمدند و از حقیقت گفتند و از زیبایی سرودند ، از شادی و مهر سخن گفتند ، از
شکوفایی و بالیدن ، از ملکوت برایمان پیام عشق آوردند، پیامی که سر چشمه تمام زمزمه
های شیرین است . پیام پرواز ، پیامی که دل ها را به یکدیگر پیوند می دهد . پیامی که
دستهای انسان ها در دست هم می گذارد تا بسازند و بسازند تا به سرچشمه نور برند . آنان
آمدند تا آنچه را که خود دیده و شنیده بودند برای مردم بازگو کنند . آمدند تا مردم را از
کوردلی و ناشنوایی برهانند . آری آنان به خلعت نبوت آراسته شدند تا معلم بزرگ ابناء
بشر باشند. آمدند تا سر سبزی و نیکی را بذرافشانی کنند.آمدند تا بیاموزند که دنیا محل
شناخت خدا و جهان باقی جایی برای دیدار آن عزیز نازنین است. آنان همه ی خوبی های
ممکن را برایمان از طرف پروردگار به ارمغان آوردند.گفتند و گفتند و یکی پس از
دیگری مسئولیت شناخت این راه زیبا را بر عهده گرفتند و پایداری و ایثار کردند ، تا آنجا
که به دیدار پروردگارشان نائل شدند و آفرین آنان که گل سر سبد نبوت است ، آمد ، آمد و
مردم زمان خودش را که در تاریکی و جهل مضعف فرورفته بودند ،نجات داد.
پیامی به شیرینی و زلالی آب چشمه سارها در کوهستان . اکنون دیگر شمار پیام ها و
وعده ها و نواها آن قدر فراوان بود که مردمان را تراوتش شستشو داد. آقدر که توانست از
آن همه کفر و نفاق مردمی بسازد که جزنغمه عشق نمی شیدند و جز کلام زیبا نمی گفتند .
آری ، مردی از تبار خوبی که جز خوبی و زیبایی نگفت ، جزتواضع و فروتنی
نیاموخت،جز تلاش و کوشش هدفی نداشت ،، و آرزویی جز رضی محبوب در سر نمی
پرورانید.آمد و با چلچراغ ها راه هدایت و سعادت را روشن کردند و نوری که برای
عاشقان همیشه باقی است.
نبوت به وسیله حضرت محمد)ص( پایان و پیام آوران الهی را مهر خاتم زده شد. یعنی
همه ی آنچه را که بشر باید بیاموزد ، بیان شد.
در این رهگذر که آدمیان باید آراسته و پیراسته شوند ، هرگز تنها رها نشدند که پس از
انباءالهی ، امامان بزرگوار بودند که پرچم هدایت را به دوش گرفتند. و راه آنان را ادامه
دادند. پس از آن که آن هادیان بزرگوار به وسیله کوردلان زمانشان با زندگی مادی وداع
گفتند و مردم از فیض وجودشان بی بهره گشتند.
آخرین ذخیره آنان را خداوند در پرده ای از حجاب قرار داد تا زمانی که جوامع بشری
شایسته ظهورش شوند.
در عصر غیبت ، مسئولیت ارشاد و راهنمایی مردم به دست علماء و مربیان دلسوخته و با
ایمان است که با شناساندن زیبایی ها و زشتی ها، راه سعادت را به مردم زمان خویش
نشان دهند . البته نه تنها با کلام که وظیفه ی هر یک از راهنمایان است که با اعمال و
رفتار خویش مردم را هدایت کنند.
» کو نوادُعاة الناس به غیر السنفکم «
و اما موضوع شورای امروز:
از طرف دوستان همکار به این حقیر ماموریت داده شد ه که از جانب همه ی عزیزان از
همکارمحترم و عزیزی تجلیل کنم که در طول دوران مدیریت خود تلاش می کردند تا
محبت و ایمان را با رفتار خود به اطرافیان بیاموزند. اعم از ))دبیران ، مربیان ، سایر
عزیزان آموزشگاه ، دانش آموزان و خانواده آنان((
من اکنون از طرف همه ی خواهرانم خدمت شما عرض می کنم:خسته نباشید . خداوند
انشاء...به شما پاداش خیر دهد . هم در این جهان و هم در جهان باقی . البته دعای خیر و
تشکر ما در برابر آنچه که خداوند به مربیان نیکوکار وعده داده بسیار ناچیز است. اما
سپاس از بندگان خدا تشکر از خدایی کارساز است که بندگان خویش را در مقابل ما قرار
داده .
))لم یشکر المخلوق ، لم یشکر الخالق((
امید وارم که پروردگار همیشه یار و یاور شما باشد. ما خوشحالیم که در کنار شما به
آرامی سال هایی را پشت سر گذاشتیم و با کمترین خستگی در مسیر راه حرکت
کردیم.بامحبت و دوستی ، دل بسته ی محیط کر خود شدیم و با خاطری آسوده مشغول انجام
وظیفه ، چون می دانستیم که عزیز مسئولی همیشه به یاد دوستان خویش است. با شادی ما
شاد و در غم های ما غمگین بودید . در سختی ها دست های مهربانتان دست های ما را
آنچه را که برای خودتان پسندیدید برای ما هم « ) فشرد و بنا به فرموده پیامبر اعظم )ص
» پسندیدید و آنچه را که خودتان دوست نداشتید برای اطرافیان هم نخواستند
خداوند گواه است که من ذره ای به گزاف نگفته و هرگز در صدد چاپلوسی نبرده ام فقط
پیام دوستان و همکاران خود را به شما رساندم.
اکنون از رفتار شما با راحتی سحن می گوییم ، چون که به طور قطع و یقین هیچ گونه
نفع مادی متوجه ما نیست ، تنها با چند جمله کوتاه محبت های بی شائبه شما را سپاس گفتیم
و بس ، در پایان به شما می گوییم : که ما یاد و مهر شما را همیشه در دل زنده نگه می
داریم و مهربانی های شما را ارج می نهیم و دوران همکاری با شما را چون خاطره ای
معطر در دل هایمان زنده نگه می داریم . با شما خداحافظی نمی کنیم ، چون انتظار داریم
که بازهم شما را به عنوان خواهر و دوستی مهربان در کنار مان احساس کنیم و آرزوداریم
که شما هم از دوران مدیریت خود در این آموزشگاه خاطرات خوشی داشته باشید که از
یادآوری آنها ، شما هم احساس آرامش کنید.
در پایان یک بار دیگر این جمله را تکرار میکنم : ))سپاس خدای عالمین را که قلب های
ما را نسبت به یکدیگرمهربان کرد((
بیشتر از این مزاحم اوقات شما عزیزان نمی شوم و از خداوند می خواهم که همه ی ما را
به بهترین راه ها هدایت فرماید.
ودر دنیا با خوبان ودر آخرت با صالحان محشور فرماید. انشاءاله
نام نیکو گر بماند ز آدمی به کز او ماند سرای زرنگار
والسلام